گفت و گویی درباره عکاسی مطبوعاتی



گفت و گوی زیر که نتیجه ی زحمت محمدرضا مقدسیان است بیش از یک سال پیش انجام شده که به نظر من بحث مفیدی است که ادیت بسیار خوب آقای مقدسیان و به چالش کشیدن مباحث در سوال هایش در پیشرفت مصاحبه نقش مهمی داشته است. این گفت و گو را از وبسایت آفیش در این جا می گذارم که در یکی دو مورد متن را تصحیح کرده ام



محمدرضا مقدسیان
بهروز مهری عکاسی ار از سال 67 آغا زکرد و پس از سه سال وارد دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران شد تا عکاسی را با جدیت بیشتری و بصورت اکادمیک پی بگیرد. در میانه راه تحصیل در دانشگاه بود که با کاوه گلستان آشنا شد .این بهانه ای بود تا با تمرکز بیشتری روی عکاسی مستند کار کند.او سال ها در مطبوعات داخلی اعم از همشهری، جامعه، زن،سرمایه ، اخبار فعال بود تا اینکه در سال 77 تصمیم گرفت کارش با خبرگزاری های خارجی را در راس فعالیت هایش قرار دهد و دیگر به طور جدی در مطبوعات داخل فعال نبود.او این روزها با خبرگزاری فرانسه به عنوان عکاس همکاری می کند.اشنایی او با فضای عکاسی مطبوعاتی در سطح بین المللی و تجربه کار کردنش یا آژانس های معتبر عکاسی دنیا را بهترین بهانه دیدیم برای برگزاری گپ و گفتی با او در مورد فتوژونالیسم با هدف رسیدن به تعریف درستی از آن و البته روشن شدن وضعیت فعلی آن در سطح جهان.ترتیب دادن این گفتگو با همکاری و همدلی دوست خوبم سید موسی هاشم زاده دست داد و او بود که مسبب دوستی تازه من با بهروز مهری بود.بهروز مهری از سختی های کار عکاسی خبری در ایران می گوید و اینکه عکاسان ایرانی بدلیل دشواری اخذ ویزا حتی از کشور های منطقه امکان حضور سریع در دل وقایع مهم خبری را ندارند واینکه نگاه سنتی عکاسان خبری ایرانی باعث شده تا به دشواری در دل عکاسان بزرگ خبری جا بازکنند و از رشد وحشتناک تکنولوژی و اینکه اگر دست در کار نشویم عکاسی خبری دیگر محلی از اعراب نخواهد داشت و ...می گوید که در ادامه می خوانید.

در تعاریف رایج فتوژورنالیسم را معادل عکاسی خبری می دانند آیا شما قایل به این تعریف هستید؟
فتوژورنالیسم رو همان عکاسی مطبوعاتی تعریف می کنند.عکاسی مطبوعاتی یک تعریف بسیطی دارد.حتی عکس طبیعت هم می تواند عکس مطبوعاتی باشد و یا عکاسی علمی ، عکاسی پرتره یا عکاسی مد اگر در نشریه ای استفاده شوند جز عکاسی مطبوعاتی تلقی می شوند. پس هر عکسی که در نشریه ای به چاپ برسد عکس مطبوعاتی اتلاق می شود.ولی عکس خبری زیر مجموعه ای از عکاسی مطبوعاتی یا همان فتوژورنالیسم است.
عده ای قایل به این تعریف هستند که فتوژورنالیم به نقش بیان کننده عکس در مطبوعات اشاره دارد و اینکه عکس بتواند در جایگاه مقاله و گزارش قرار بگیرد و یک موضوع را منتقل کند.
بله ولی شما ممکن است مورد قله دماوند یک مقاله ای نوشته باشید و عکسی از این قله را در کنار آن قرار دهید این عکس به ذات مطبوعاتی نبوده ولی در این جا کارکرد مطبوعاتی پیدا کرده است.
در این وضعیت عکس نیاز به توضیحی در کنار خودش دارد تا ماهیت مطبوعاتی پیدا کند یا نه ذاتا گویا است و مطبوعاتی تلقی می شود؟ساده تر اینکه آیا این عکس می تواند به تنهایی مفاهیم درونی مقاله را مطرح کند؟
نه لزوما ماهیت مطبوعاتی ندارد
اگر برای نمونه دواگر عکسی از ملاقات دو شخصیت سیاسی داشته باشیم و در آن میان رفتار یا فرم چهره یکی از آنها گویای تمام تحلیل های پشت آن دیدار باشد از حیث مطبوعاتی اصیل تر نیست ؟
این نمونه ای که شما مطرح کردید در شاخه عکاسی خبری قرار می گیرد که زیر مجموعه عکاسی مطبوعات است.عکس مطبوعاتی یعنی عکسی که در مطبوعات استفاده شده است.مثلا در مورد عکاسی علمی اگر یک عمل جراحی برای اولین بار استفاده شود یا اختراعی علمی در حد نانو انجام شود از آن دستاورد علمی عکس تهیه می شود که عکس علمی نام می گیرد ولی همان عکس برای خبر رسانی در مورد این اتفاق تازه استفاده می شود و عکس خبری نام می گیرد.
پس این عکس علمی در ذات خودش یک خصوصیتی داشته که از باقی عکس های علمی جدایش می کرده و برای آن اهمیت خبری ایجاد ایجاد کرده است.
بله دقیقا مثلا عکسی که از ویروس ایکولای منتشر شد که این اواخر در اروپا آلودگی ایجاد کرد یک عکس علمی است ولی ماهیتا جذابیت خبری دارد و ذهن کنجکاو مخاطب را ارضا می کند.اساسا مرز بسیار باریکی بین عکس مطبوعاتی و عکس خبری وجود دارد.مثلا در مورد پرتره شما ممکن است در یک کنفرانس خبری یا یک نشست بین المللی یا در حین یک اتفاق از یک شخصیتی عکس پرتره بگیرید که ماهیت یک اتفاق حول و حوش آن شخص رو هم داشته باشد که می شود پرتره خبری ولی ممکن است با یک شخصیتی مصاحبه تهیه کنید  ولی یکی از عکس های خوبش را که پیشتر تهیه شده بوده استفاده کنید که ماهیت خبری ندارد، ولی در کنار مصاحبه شما ماهیت مطبوعاتی پیدا می کند.یا اگر از یک مجسمه عکس بگیرید یک عکس عادی که می تواند مطبوعاتی باشد دارید ولی اگر از پایه مجسمه ای که حالا نیست عکس بگیرید می شود عکس خبری چرا که نبود مجسمه خودش خبر است.
پس هر عکسی می تواند مطبوعاتی باشد ولی لزوما هر عکسی عکس خبری نیست
دقیقا
نسبت زمان و مکان و البته تاریخ مصرف دار بودن یا نبودن عکس خبری با اصالت عکس خبری چیست؟ اصولا لزومی دارد که یک عکس خبری خوب در سال های آتی هم عکسی گویا و اصیل باشد یا نه عکس های خبری هم مثل روزنامه ها از تولد تا مرگ هر فریم زمان کوتاهی را طی می کنند؟
بستگی به جنس اتفاق خبری دارد و اهمیت آن قاعدتا هرچه اتفاق مهم تر باشد عکس ماندگار تر میشود به شرطی که عکس خوبی هم باشد.حتی اگر از یک اتفاق خیلی مهم عکس خوبی نگیریم طبیعتا عکس ماندگار نمی شود.گاهی اوقات پیش می آید که ما از یک اتفاق مهم و امکان خوب عکس گرفتن را نمی یابیم و یا گاهی تنها عکس موجود از یک اتفاق مهم یک عکس معمولی یا بد است ولی چون تنها سند موجود است پس ماندگار می شود.
مثل بسیاری از اتفاقات بزرگی که این روزها عکاسان آماتور ثبت و ضبط می کنند و البته سر و صدای زیادی هم ایجاد می کند
دقیقا بسیاری از اتفاقات لحظه ای را عکاسان آماتور ثبت  می کنند چرا که لزوما در ان لحظه عکاس خبری حرفه حاضر نیست.در این شرایط یک عکاس آماتور که اتفاقا دوربین هم همراه داشته از آن اتفاق عکس می گیرد و خب عکس او به تاریخ عکاسی خبری اضافه می کند.
حالااگر آن اتفاقات را حذف بکنیم باز ان عکس به لحاظ آرتیستیک ارزشی خواهد داشت؟
نمی توانیم صد در صد اعلام نظر کرد ضمن اینکه گاهی ممکن است عکاسان آماتور خبری عکس هایی بگیرند که به لخاظ فن عکاسی هم خیلی خوب باشد هم از نظر کادر بندی و هم ترکیب بندی رنگ و نور... به ظن من نمی توان اینطور قضاوت کرد یک عکس خبری می تواند در کنار ارزش خبری خودش ارزش هنری هم داشته باشد و البته ممکن است که اینطور نباشد و عکس تنها به دلیل اهمیت سوژه اش شهره شود.در مورد باقی شاخه های عکاسی هم این داستان صادق است شما ممکن است به یک نمایشگاه عکس بروید که هنرمندی با ایده ها و نگاهی خاص برگزارش کرده و البته در نگاه نخست ردپایی از ترکیب بندی های آنچنانی و یا کادر بندی های اهورایی نبینید ولی آن مفهومی که از طریق عکس منتقل می شود اصالت دارد و و شما را جذب می کند.
پس تفاوت عکاس خبری حرفه ای و آماتور در چیست؟
عکاس آماتور یک اتفاق را ثبت می کند ولی این روند توالی پیدا نمی کند پس واقعا روش عملکردش اتفاقی است ولی عکاس حرفه ای این اتفاق را دنبال می کند بسطش می دهد تکرارش می کند و روی موج آن سوار می شود تا نتیجه بگیرد.مثلا اگر از یک انفجار تروریستی عکس گرفته در روزهای بعد یا حتی سال های بعد سراغ بازماندگان می رود و یا عواقب آن را به تصویر می کشد.برای نمونه در مورد جنگ های مهم تاریخ ما هنوز عکس های مستندی داریم در مورد جنگ ویتنام یا جنگ ایران و عراق که تهیه می شود و نشر داده می شود.این عکس ها به عواقب جنگ و اتفاقات پس از آن می پردازد.

کمی هم به ارتباط عکس با مخاطب بپردازیم. قطعا هر عکسی قبل از اینکه به گروه خاصی از عکاسی تعلق داشته باشد باید مخاطبش را یشناسد.قایل به این هستید که در دوره حاضر زبان ارتباطی آدم ها زبان تصویر شده است و این تصاویر است که در دنیا حکومت می کند؟
دقیقا بیشتر هم به دلیل همه گیر شدن فضای مجازی و ارتباط مردم با آن است .این امر باعث شده تا بیان با ابزار تصویر بیشترو بیشتر همه گیر شود.
در اتفاقاتی که این اواخر در خاورمیانه و شمال افریقا افتاد همان تئوری که قرن حاضر قرن تصویری سخن گفتن است اثبات شد چرا که همین مردم عادی بودند که عکس ها و فیلم های خبری را به دنیا مخابره کردند و همه چیز از همان جا شروع شد.به نظر می رسد سواد بصری مردم آن قدر بالا رفته که می توانند با تصاویر سخن بگویند و اخبار را منتقل کنند.در این  میان عکاسی خبری حرفه ای چطور می خواهد سری در سرها در بیاورد و همچنان جایگاه اختصاصی خودش را حفظ کند؟
عکسی که توسط عکاس خبری حرفه ای ثبت می شود با عکسی که توسط یک شهروند خبرنگار گرفته شده فرق می کند چرا که عکاس حرفه ای نگاهی دارد تصویر و ماهیتش را خوب می شناسد و می داند که چه هدفی را دنبال می کند ولی شهروند خبرنگار صرفا هدف ثبت لحظه را دنبال می کند.پس کیفیت کار قابل قیاس نیست. ولی در جایی که عکاس حرفه ای حاضر نبوده و تنها عکس موجود عکس شهروند خبرنگار است این عکس ها ماهیت سند پیدا می کنند.در مجموع فکر می کنم هر کدام از این دو دسته کار خودشان را می کنند و را ه خودشان را می روند.حتی ممکن است این روند باعث شود که عکاسان خبری حرفه ای تحلیلی تر و با عمق بیشتری کار کنند تا تمایز بیشتری در کارشان نسبت به عکاسان آماتور دیده شود.
مسئله اصالت و درستی خبر کجای کار قرار می گیرد؟ تعهدات حرفه ای و اخلاقی که عکاس حرفه ای با ان آشنا است و آماتور ها خود اگاه یا نا خودآگاه به ان پایبند نیستند را چطور باید در نظر داشت؟
دقیقا نکته این است که اثبات اصالت عکسی که شهروند خبرنگار ارسال کرده یا در فیس بوک یا یو تیوب نمایش داده  از حیث اصول اخلاقی و حرفه ای و صحت و سقم قابل اتکای صد در صدی نیست.عکاس حرفه ای عکسی که به اتفاق سال قبل یا ده روز پیش اختصاص داشته را به جای عکس امروزی ارائه نمی کند.این خودش می تواند آسیب باشد و خب در ثبت تاریخی یک اتفاق خلل ایجاد می کند چرا که احساسات گرایی و سلایق و گرایشات غیر مرتبط با حرفه ای گریهای مطبوعاتی دخیل می شود. به نظر من این دو جریان در حال حاضر کار خودشان را می کنند.نمی توانم بگویم صدر در صد مفید است یا نیست ولی مطمئنا بی آسیب نیست.این شرایط می تواند وضعیتی را ایجاد کند که حتی عکاس جرات بیرون آوردن دوربین در سطح شهر را نداشته باشد چرا که عکس العمل منفی از سوی مردم می بیند حال به دلیل غیر حرفه برخورد کردن برخی عکاسان آماتور یا بی اخلاقی حرفه ای دسته از عکاسان حرفه ای مثلا عکاسی که عکس خبری می گیرد ولی آن عکس سر از جای دیگری در می آورد.به هرحال پزشکان هم همگی تعهد نامه اخلاقی پزشکی را قبول می کنند و سوگند یاد می کنند ولی داریم پزشکانی که بی اخلاقی می کنند و یا حتی مریض را به خاطر نداشتن پول درمان نمی کنند تا بمیرد یا حتی دکتر هایی که در تاریخ شکنجه گر بوده اند ولی در کنار آن اکثریت پزشکان را داریم که متعهدند و به درستی و طبق اصول اخلاقی کار می کنند.در مجموع مطلق نمی توان به این موضوع نگاه کرد.
این مسئله در مورد خود عکاسان حرفه ای هم صادق است
بله حتی ممکن است من به عنوان یک عکاس خبری برای یک رسانه بین المللی عکسی گرفته باشم وتوضیح عکس هم گویای اتفاق درون عکس باشد ولی این عکس سر از جایی در بیاورد که بی ربط به کلیت آن است و حتی مورد سو استفاده قرار بگیرد که خوب این دیگر دست تو نیست.این هم باز باعث بی اعتمادی می شود.
با این اوصاف و با توجه به همه گیر شدن فیس بوک و یو تیوب از طرفی و رشد تکنولوژی های تلفن همراه و دوربین های خانگی برای فیلم برداری و در ادامه رسیدن به این نقطه که با ویدئو ارتباط برقرار کردن به جای تک فریم عکس به نحوی که حتی وقابع خبری هم در قالب ویدئو عرضه می شود ونه لزوما عکس ، فکر می کنی عکاسی خبری چطور می تواند راه خودش را ادامه دهد؟ اساسا ارتباطی میان این دو می بینید؟
من معتقدم این مسئله باعث کمتر شدن تمایل به عکس دیدن می شود چرا که مردم دوست دارند همه چیز را جامع و کامل بینند.پس ترجیح می دهند یک اتفاق را از رسانه های تصویری همراه با توضیحات جامع دنبال کنند در قالب مجموعه ای از مدیا های مختلف اعم از عکس، فیلم، متن و ... . پس این سبک را ترجیح می دهند چون راحت ترند.این بر می گردد به عطش مخاطب به دریافت اطلاعات بیشتر و نه لزوما عمیق تر شدن در موضوعات. بنابراین وقتی مالتی مدیا وارد کارزار می شود باید آن را پذیرفت ولی با درایت باید کمک کرد تا مسیر درستی را طی کند و باعث سطحی نگری نشود.
پس به نظر می رسد که رشد تکنولوژی و به تبع آن بالا رفتن سرعت در کار رسانه و البته رشد محصولات ویدئویی عکاسی خبری با معنای فعلی اش و وزن عکس خبری را دچار علامت سوال کرده است.
همین طور است.ولی سهم مجلات برای انتشار این طور عکس ها بسیار زیاد است.در دنیا تقاضا برای عکس سیاه و سفید خیلی کم است چرا که می گویند مردم پول بایت این عکس ها نمی دهند.البته مجلات تخصصی در این زمینه داریم ولی سهم اندکی از کل را شامل می شود. به هرحال بازگشت اقتصادی هم برای رسانه های مختلف اساس کار است پس به دنبال خواست مخاطب می روند.به هر طریق فکر می کنم عکاسی خبری مثل 40 سال پیش نمی تواند تاثیر گذار باشد و مثلا یک عکس از یک اتفاق نمی تواند تاثیری که یک عکس از جنگ ویتنام براذهان عمومی می گذارد را ایجاد کند.تنها کسانی که می توانند گره کار را باز کنند خود عکاسان و نشریات هستند.
 عکاسی مطبوعاتی و به طور خاص تر عکس خبری در مطبوعات و خبرگزاری های کشور های توسعه یافته چه جایگاهی دارد؟ اصولا در جامعه مطبوعاتی آنها هنوز کلنجار رفتن برای استفاده درست از عکس و ارزش قایل شدن برای تصویر در حوزه خبر رسانی وجود دارد؟
در مطبوعات کشورهای پیشرفته عکی در مطبوعات وزن اساسی دارد و اصولا نمی توان میان ارزش متن وعکس و برتری یکی بر دیگری اعلام نظر کرد.حتی در روزنامه های کشورهای عربی منطقه یا حتی هند و پاکستان جایگاه عکس مطبوعاتی و البته عکس خبری به خوبی جا افتاده است.این مسئله که از عکس کم کنیم و به متن اضافه کنیم منسوخ شده است در ایران اما داستان طور دیگری است و متن بر عکس برتری دارد و در جاهایی حاضر نیستند از یک مطلب بگذرند تا برای مطلب اصلی شان عکس خوبی استفاده کنند.در مطبوعات ما عکس برای پر کردن فضاهای خالی میان متن استفاده می شود.کراپ کردن (اصلاح قاب بندی) ایرادی ندارد ولی به شرطی که ماهیت عکس تغییر نکند که می کند.
خب شاید این مسئله عمیق تر از این موضوعات باشد و برگردد به پذیرش یا عدم پذیرش مطبوعات و رسانه ها به عنوان یکی از ارکان اصلی زندگی مدرن در جامعه ایرانی.
اصولا چیزی تحت عنوان قدرت رسانه در ایران تعریف نشده است.در کشورهای توسعه یافته عکس ها و مطبوعات جریان سازی می کنند یک عکس سرنوشت سربازان آمریکا در عراق یا افغانستان را تغییر می دهد یا مثلا اگر عکسی از یک سرباز امریکایی که جنازه اش توسط مردم سومالی روی زمین کشیده می شود منتشر می شود آمریکا نیروهایش را از ان منطقه بیرون می کشد.پس رسانه تاثیر گذار است چون قدرت دارد.ولی در ایران اینطور نیست.یکی از اصلی ترین دلایلش هم این است که ارباب مطبوعات و مدیران مطبوعاتی نیستند و بیشتر سیاسی اند.مثلا نماینده مجلس می اید روزنامه تاسیس می کند تا حرف سیاسی خودش را بزند.طبیعتا اطلاعاتش در حد یک روزنامه نگار حرفه ای نیست.از طرفی هم نوع نگاه به عکس درایران به نوعی سرشار از منفی نگری است.نشریات ترجیح می دهند عکس کار نکنند یا اگر هم کار می کنند از عکس های خنثی و محافظهکارانه بهره ببرند.من یک نمونه را یادآوری می کنم بعد از فوت امام خمینی عکسی از مراسم تشییع منتشر شده که در آن بدلیل احساسات شدید مردم و دست به دست شدن پیکر اما قسمتی از بدن امام نمایان بود.این عکس در داخل جمع آوری شد و اجازه انتشار نیافت چرا که دوستان بر این عقیده بودن که توهین آمیز است.کاوه کلستان می گفت که یک فریم از این عکس به طریقی از کشور خارج شد و در نشریات آن طرف کار شد وقتی این تصویر را به سید احمد خمینی نشان دادند توصیف جالبی کرده بود و آن اینکه انگار مسیح را تشییع می کنند.ایشان به عکس مثبت نگاه کردند.من معتقدم عکسهای خوب به خاطر اشخاص دیگری خوب شدند تا خود عکاس برای اینکه آن آدم امکان عکس گرفتن تو را فراهم کرده و اجازه این کار را داده و یا اینکه آن آدم به عکس مثبت نگاه می کرده است.برای نمونه تصور کنید یک نفر ترور شده و شما در محا حاضرید اگر از او در آن لحظه عکس بگیرید این عگس بسیار ماندگار می شود ولی در آن لحظه اگر اشخاص حاضر در محل یا ماموران انتظامی و یا اقوام اجازه این کار را ندهند دیگر عکس خوبی در کار نیست.پس یک سند تاریخی از میان می رود یا حفظ می شود.


More | مصاحبه ها | Comments‍ (0) | Written by : site manager | Date : 05 Jan 2013

عکاسی خبری آدم را پوست کلفت می کند







گفت و گو با «بهروز مهری» عکاس خبرگزاری فرانسه درباره تجربه های عکاسی اش

عکاسی خبری آدم را پوست کلفت می کند

داود ربیعی

عکاسان خبری معمولا حاشیه نشینان دنیای پر زرق و برق هنر هستند.دنیایی که خودشان آن را روایت می کنند اما کمتر در آن دیده می شوند.دنیای ما،دنیای بی رحمی برای آنهایی است که پشت دوربین هستند.عکاسان خبری، هنرمندانی هستند که عکس هایشان از چارچوب دغدغه های فردی خارج شده و آنچه ثبت می کنند ، زبان آلام و دردهای انسانی است.«بهروز مهری»هم یکی از همین عکاسان است.مجموعه عکس های او از پاکستان به خصوص مجموعه قربانیان اسید پاشی و قاب بندی متفاوت و جذابش در مجموعه عکس های افغانستان هر بیننده ای را میخکوب می کند.با او که چند سالی می شود عکاس خبرگزاری فرانسه در ایران است گفت و گویی درباره عکاسی انجام داده ایم که می خوانید.

بهروز مهری اهل کجاست و از چه زمانی عکاسی را شروع کرده؟

من متولد اسفند ۱۳۴۹ هستم.خانه ما میدان ژاله سابق (شهدای فعلی) بود.از آن خانه های قدیمی که هنوز کلی نوستالژی برایم باقی گذاشته.هفت برادر و خواهر هستیم که پدرم برای اینکه همه ما سر و سامان بگیریم،خانه اش را سال ۷۸ خراب کرد و به جایش آپارتمان ساخت .اما درباره بخش دوم سوال شما باید بگویم که سال ۶۷ بود که با ثبت نام در کلاس های کانون پرورشی آموزش و پرورش منطقه ۱۲ عکاسی را شروع کردم.یادم می آید آقای همت که الان دوبلور تلویزیون هستند ، مدیر آنجا بود و حسین صاحبی هم استاد عکاسی مان.البته پیشینه آشنایی ام با عکاسی بر می گردد به علاقه برادر بزرگترم سهیل به این هنر.سهیل ، زمان انقلاب و ورود امام خمینی (ره) ، کلی اسلاید و عکس گرفته بود.زمانی هم که تازه عکاسی رو شروع کرده بود ، بارها سوژه اش شدم.

چند سالت بود؟
هفت یا هشت سالم بود.

پس برادرت  زمینه آشنایی تو را با عکاسی فراهم کرد؟
بله.بعد از انقلاب هم کتاب های عکس زیادی چاپ شد.برادرم کتاب ها را می خرید ، من هم عکس ها را با اشتیاق می دیدم.

اگر گوشه ذهن ات به دنبال ماندگارترین عکس های آن زمان بگردی چه اسم هایی به خاطرت می آید؟
2 تا عکس بود که قدرت تاثیرگذاری عجیبی داشت.یکی عکس کاوه گلستان که مربوط به زمان انقلاب بود.همان عکسی که یک پسر جوان ، شاخه ای گل روی خونی که روی زمین ریخته ، می گذارد.عکس دوم ، عکس آلفرد یعقوب زاده بود.عکسی از دوران جنگ که یک بسیجی ، توی گل و لای منطقه ، سینه خیز می رفت.آن زمان کاوه و آلفرد را نمی شناختم.ولی زمانی که با کاوه آشنا شدم ، ماجرا را برایش تعریف کردم و خیلی برایش جالب بود.

برگردیم به دورانی که داشتی عکاسی رو یاد می گرفتی.
خب توی کلاس های کانون ، کارهای زیادی انجام دادیم.یادم است سال ۶۹ بود که با دوربین سوپر هشت ، فیلم های دوستانم را فیلمبرداری می کردم.سال ۷۰ درکنکور هنر شرکت کردم و در رشته عکاسی دانشگاه تهران قبول شدم.عکاسی پایه را با محمد ستاری گذراندیم که خیلی استاد دقیق و سخت گیری بود و در سال دوم بود که با آقای نجم آبادی ، کلاس داشتیم.او مباحث تئوری خوبی را مطرح می کرد و در کل از آن کلاس های فراموش نشدنی بود.خیلی دوست داشتم که با کاوه گلستان و بهمن جلالی و دهقانپور کلاس داشته باشم که متاسفانه از طرف دانشگاه ، استقبال نشد.پایان نامه را  هم با سیف الله صمدیان گذراندم. البته کاوه گلستان کمک زیادی در این زمینه کرد.

موضوع پایان نامه چه بود؟
موضوع تئوری که نگاهی به کارهای سالگادو بود و پروژه عملی من هم عکاسی از مراکز بازپروری معتادان بود.

حالا که صحبت به اینجا کشید فکر می کنی محیط دانشگاه چقدر روی عکاسان و نگاه آنها تاثیر می گذارد؟
ببینید ، دانشگاه نمی تواند چیز زیادی به تو یاد بدهد ، چون باید خودت بروی دنبال یادگیری.ولی دوران دانشجویی فرصت خوبی است که روابط کاری و دوست پیدا کنی .من از طریق دانشگاه بود که با کاوه آشنا شدم و اصلا یکی از دلایلی که به سمت عکاسی مستند و خبری کشیده شدم کاوه بود. همیشه عکاسی هنری انجام می دادم و سال ۷۱  هم در مسابقه عکاسی سالانه موزه یکی از عکس های انتزاعی ام سوم شد.

پس کاوه گلستان تاثیر زیادی در گرایش تو به عکاسی خبری داشت.کاوه تو را به روزنامه ای هم معرفی کرد؟
بله،دقیقا. سال ۷۲ از طریق پریسا دمندان که سال بالایی ما بود با کاوه آشنا شدم و همین اتفاق همه چیز را تغییر داد. چون آشنایی با پریسا باعث شد به عکاسی مستند روی بیاورم. از سال ۷4 کار خبری را شروع کردم. در اصل از سال 72 بود که یکی دوماهی در روزنامه تهران تایمز مشغول کار شدم که مرحوم مجتبی تکین هم آنجا بود اما نتوانستم خودم با فضای کاری آن موقع وفق بدهم و آمدم بیرون. اواخر سال ۷۴ بود که همشهری محله شروع به کار کرد . کاوه به آنجا معرفی ام کرد.حدود یک سال و نیم همشهری محله بودم و برایم تجربه خیلی خوبی بود، برای این که از همه چیز عکس می گرفتیم؛ از فوتبال محله ها گرفته تا معرفی گل فروش محله و خلاصه تنوع خوبی از عکاسی خبری در آن وجود داشت. به نوعی برایم یک دوره آموزشی بود. بعد رسیدیم به انتخابات دوم خرداد 76. روزنامه اخبار به دنبال عکاس می گشت. عباس کوثری من را به مجید سعیدی که دبیر عکس بود معرفی کرد و یک هفته بعد در روزنامه اخبار مشغول به کار شدم. 7-8 ماه در این روزنامه بودم. بعد به روزنامه جامعه، حرفه ای ترین روزنامه ای که در آن کار کردم، رفتم. 7-8 ماه هم در روزنامه جامعه مشغول بودم و بعد در روزنامه زن شروع به کار کردم و در این روزنامه دبیر سرویس شدم. آنجا هم یک سال کار کردم و بعد از آن تقریبا دیگر در مطبوعات داخلی نبودم. البته یک سال هم ( سال 85) دبیر عکس روزنامه سرمایه بودم. اما از اوایل سال 77 با خبرگزاری فرانسه شروع به کار کردم .

تعریفت از عکاسی چیست؟
من از تعریف خیلی خوشم نمی آید. تعریف آدم را خیلی محدود می کند.

منظورم تعریف کلیشه ای کتاب های عکاسی نیست.احساست را از عکاسی بگو.
از عکاسی خیلی لذت می برم. برای این که ثبت یک لحظه به من حس خیلی خوبی می دهد. برای این که با عکسم توانسته ام لحظه ای از زندگی را یا برای خودم و یا برای بقیه ثبت کنم. در این یک لحظه همه چیز هست؛ تاریخ، نوستالژی، زندگی، مرگ و این برایم خیلی زیباست. اگر عکس را به فیلم ترجیح می دهم به خاطر همین منجمد شدن و فریز شدن آن لحظه است. در فیلم این اتفاق نمی افتد. در فیلم همه چیز جریان پیدا می کند و تاثیری که عکس روی انسان می گذارد، خیلی بیشتر از فیلم است. البته این نظر هم نسبی است. در یک عکس، به یک لحظه می نگری و آن لحظه می تواند زندگی یک انسان، تاریخ یک کشور و ... باشد. انگار تو آن لحظه را نگه داشته ای، به طوری که هر وقت به آن عکس نگاه می کنی انگار هنوز در همان لحظه ای.

عکاسی مستند یعنی سراغ انسان ها رفتن. عکاسی از آدم ها سختی های خودش را دارد. تا به حال شده حس کنی که وقتی از کسی عکس می گیری انگار روح آن آدم را در دست گرفته ای؟
چنین چیزی می تواند باشد. اما من در موقع عکاسی این حس را ندارم. چون این احساس به سراغم نمی آید، ولی بعضی مواقع به این موضوع فکر می کنم. چنین حسی ندارم که روح فرد را تسخیر می کنم چون اگر بخواهم این طور فکر کنم هیچ وقت عکاسی نمی کنم و دوست ندارم این اتفاق بیفتد.
من وقتی عکس مستند می گیرم، پس از این که به عکس نگاه می کنم با خودم می گویم شاید من هیچ گاه این انسان را نشناخته ام، ولی حس می کنم که آن آدم جایی در زندگی من به ثبت می رسد. از این بابت شاید در حقیقت آن آدم روح مرا تسخیر می کند. مثلا من روی پروژه ای کارمی کردم. شاید از آن زمان تا کنون 6-7 سال گذشته ولی صحنه هایی که دیدم و عکاسی می کردم در ناخودآگاهم هست. گاهی اوقات در خواب چهره آنها و زجری که می کشیدند در مقابل چشمانم می آید.
فکر می کنم این ماجرا به تسخیر روح ارتباطی ندارد و به نگاه تو مربوط می شود که چگونه  و با چه هدفی عکاسی کرده ای. تو برای ارضاء حس جاه طلبی عکاسی این کار را نکرده ای. نقطه ای می رسد که همه غرور و جاه طلبی ها ارضا می شود، ولی اگر این حس کمرنگ نشود و ادامه دار باشد، به کار لطمه می زند. در این صورت تو برای خودت عکاسی می کنی و هدف والاتری نداری و این اصلا خوب نیست. وقتی از یک کارگر یا هر فرد دیگری عکس می گیریم، آن لحظه را برای خود و بقیه زنده نگه داشته ایم اما آن را تسخیر نکرده ایم. عکس نوعی زندگی بخشیدن است. خلق یک چیز است.

خلق هم نیست، جاودانه کردن است.
بله چنین چیزی است. روح ندارد، اما جاودانه می ماند. اگر با موضوع ارتباط برقرار کرده باشی و هدف خاصی داشته باشی آن مورد همیشه در ذهنت خواهد ماند و حتی سوژه هایت به خوابت می آیند که نشان دهنده این است که نیت تو خودخواهانه نبوده. این امر باعث می شود که عکس خیلی بهتری بگیری. چون وقتی فرد خودخواهی هایش را کنار می گذارد، می توان در عکسش خالص بودن را دید.

تلخ ترین عکسی که گرفتی چه عکسی بوده؟ عکسی که در موقع گرفتن آن بغض کنی؟
یک بار در موقعیتی قرار گرفتم که بغضم گرفت و خیلی گریه کردم و آن هم اوایل شروع کار عکاسی ام بود. اولین یا دومین بار بود که شهدا را در تهران تشییع می کردند. فکر می کنم سال 72 بود که برای اولین بار از تشییع جنازه شهدا عکاسی کردم و خیلی تحت تاثیر قرار گرفتم، به طوری که گوشه ای نشستم و گریه کردم. از آن به بعد دیگر این حس که موقع عکاسی گریه کنم به من دست نداد، اما بعد از پایان عکاسی و در تنهایی خودم، وقتی آن صحنه ها را در ذهنم مرور می کردم، بغضم می گرفت. چندین بار این اتفاق برایم افتاده است.

مثلا چه زمانی؟
یک بار آن سال 2001 و بعد از اولین سفرم به افغانستان بود. این دوره با جنگ آمریکا و طالبان مصادف بود. آن زمان در هرات بودم. در آنجا کمپی به نام مسلخ وجود داشت که بزرگترین کمپ دنیا بود و تمام افغان هایی که به دلیل جنگ و گرسنگی از مناطق مختلف به هرات می آمدند در آنجا اقامت داشتند. کمپ چندین کیلومتر خارج از شهر بود. صحنه های خیلی عجیبی در آنجا وجود داشت. این کمپ چادری نبود، بلکه خانه های گلی بود. وقتی که در کمپ جایی برای آواره ها نبود در بیابان های اطراف می خوابیدند. زمستان سردی بود و هر بار که می رفتم آنجا می دیدم تعدادی از کسانی را که بر اثر سرما یا گرسنگی جانشان را از دست داده اند در آن اطراف دفن می کنند. 3 هفته در هرات بودم. بعد از این که برگشتم تا مدت ها حال خوبی نداشتم و حتی با گوش دادن موسیقی افغانی گریه می کردم. اما یکی از بدترین صحنه ها برایم زلزله بم بود. تصاویر بیرون کشیدن اجساد از زیر آوار خیلی ناگوار بود. بویی که به دلیل ماندن اجساد در فضا پخش شده بود، بسیار وحشتناک بود  و تا مغز آدم رسوخ می کرد.
در کل عکاسی خبری کمی انسان را پوست کلفت می کند. شاید به کار بردن این واژه هم درست نباشد، اما خیلی از مسائل برای انسان عادی می شود. دیدن و خواندن خبرهایی که هر روز در دنیا اتفاق می افتد عاطفه انسان را کمتر می کند و اگر این موضوع کنترل نشود، تبعات ناخوشایندی خواهد داشت. اصولا خبرهای اول دنیا اخبار جنگ، جنایت، انفجار بمب، زلزله و مواردی این چنینی است. اخبار شاد معمولا خبر یک یا دو نمی شود. به همین دلیل همراه خبر، چنین اطلاعاتی به ذهن می آید و این اطلاعات به انسان ضربه می زند.

آیا یک عکاس باید بی تفاوت باشد؟ (بی تفاوت به این معنی که به قضاوت نپردازد) به عبارت دیگر سعی می کنی در عکس عقاید خودت را نشان دهی یا نه، حقیقت را نشان می دهی و برداشت از آن را به عهده بیننده می گذاری؟
من در دو بخش عکاسی خبری و مستند صحبت می کنم. البته عکاسی خبری هم بخشی از عکاسی مستند است اما در عکاسی خبری چون واقعه ای را که اتفاق می افتد، نشان می دهیم، اولین رسالتمان این است که آن واقعه را به درستی نشان دهیم و بی طرف باشیم. ولی این مقوله تا حد زیادی به این بستگی دارد که برای کجا کار می کنیم.گاهی تو آن قدر آزادی عمل داری که از آنچه که خودت می خواهی عکس می گیری. اما گاهی برای جای خاصی کار می کنی که چارچوب مشخص و تعریف شده ای دارد. مثلا چارچوب اصلی خبرگزاری های دنیا بی طرف بودن است. یعنی عکاس باید بی طرف باشد و از آنچه که می بیند عکس بگیرد. البته معتقدم حتی در همان عکس خبری هم وقتی به چیزی اعتقاد داشته باشیم و بین دو گروهی که با هم درگیرند تمایلی به گروهی خاص داشته باشیم، این حس بسیار ریز و ظریف در عکس ها هم منتقل خواهد شد. ولی در کار مستند محصول نهایی عکاس یک مقاله عکس است. یعنی عکاس خود نوعی مولف است و به خاطر اعلام نظرش عکاسی می کند. در اینجا دیگر بی طرف بودن معنی ندارد. وقتی از یک ناهنجاری اجتماعی عکاسی می شود، عکاس برای نشان دادن ناهنجاری اجتماعی باید حرف خودش را بزند. اگر چنین نباشد به رپرتاژ معمولی تبدیل می شود که همه خبرگزاری ها هم به راحتی در این زمینه کار می کنند. من معتقدم بی طرف بودن خوب است ، اما نه در این حد که از عکاس انسانی خنثی بسازد. هیچ عکاسی خنثی نیست و باید نظرات او در عکس هایش دیده شود.

می گویند عکاسان خبرگزاری های خارجی بیشتر به حاشیه ها می پردازند. منظورم متفاوت بودن خط قرمزهای خبرگزاری های داخلی و خارجی است.
خط قرمزها خیلی متفاوت است. گاهی اوقات خط قرمز خبرگزاری های خارجی خیلی شدید است و گاهی وقت ها هم خبرگزاری های داخلی . بخشی از این موضوع به اهمیت اتفاقی که رخ داده برمی گردد. به عنوان مثال اهمیت یک تجمع و تحصن 50 نفری از نظر خبری بسیار کمتر از یک تجمع چند هزار یا چند صدهزار نفری است.

شادترین خاطره عکاسی ات به چه زمانی باز می گردد؟
چیزی یادم نمی آید. البته عکاسی ورزشی به خصوص عکاسی ورزشی در فضای باز برایم جذابیت خاصی دارد. عکاسی اتفاقات بزرگ ورزشی مثل المپیک و جام جهانی لذت خاصی به همراه دارد و یکی از دلایلش هم این است که جمعی از عکاس های خودمان هم آنجا حضور دارند و این برایم یک تفریح هم به شمار می رود . دو ماه پیش افغانستان بودم. شرایط جنگی بود و هر دقیقه هم ممکن بود با یک مین برخورد کنی. یک هفته بعد از این که برگشتم به بازی های آسیایی قطر رفتم. این دو فضا تفاوت خیلی زیادی با هم دارند. این سفر عالی بود و باعث شد تخلیه شوم. وقتی این پارادوکس را می بینی از زندگی هم بهتر لذت می بری. پاتریک باز رئیس عکس منطقه خاورمیانه خبرگزاری فرانسه، در مصاحبه ای که با نیویورک تایمز داشت، حرف خوبی زد. می گفت من هر بار که پس از حضور در مناطق جنگی مثل افغانستان و یا عراق برای تعطیلات یا دیدن خانواده ام به پاریس بر می گردم خیلی لذت می برم و قدر آن را می دانم و سعی می کنم نهایت لذت را از آن ببرم. این یعنی زندگی. یعنی چیزهایی که از عکاسی یاد می گیری و در عین اینکه در شرایط سخت قرار می گیری و از انسانهایی که در چنین شرایطی قرار دارند عکاسی می کنی و خودت را با آنها یکی می کنی، از شیرینی های زندگی هم به خوبی لذت می بری.

دوست داشتی کجای تاریخ عکاسی قرار بگیری؟روشن تر بگویم چه واقعه ای اتفاق افتاده که بعدها با خودت گفتی کاش آنجا بودم و چند فریم عکس می گرفتم؟
مطمئنا خیلی دوست داشتم از جنگ ویتنام عکس بگیرم. چون عکاسی جنگ را خیلی دوست دارم و یکی از چیزهایی که در افق کاری ام می دیدم این بود که در شرایط جنگ عکاسی کنم. همیشه عکاسی در ویتنام برای من- نه تنها من که برای بسیاری از عکاسان دنیا- یک آرمان است. چون عکاسان خیلی آزادانه همه جا می رفتند  و روی صحنه هایی کار می کردند که الآن به خاطر به وجود آمدن شرایط سانسور و تغییر سیستم جنگ ها امکان پذیر نیست. دوست دارم در شرایطی که در مصر اتفاق افتاد یا در لیبی در حال وقوع است، عکاسی کنم. این شرایط موقعیت خوبی است که تو آزادی یک ملت را ببینی و به تصویر بکشی. در حقیقت این یک تاریخ است. مردمی که سالها زیر فشار دیکتاتوری بودند می خواهند خود را رها کنند و در این راه کشته هم می شوند.

تا به حال شده در چنان موقعیتی قرار بگیری که به خودت بگویی اگر سالم بیرون بیایم، عکاسی را کنار می گذارم؟
نه. هیچ وقت. برای این که خیلی عکاسی را دوست دارم. آخرین باری که به افغانستان رفتم به  خاطر مین های فشاری کنار جاده ها خطر را خیلی واضح حس کردم. این مین ها دست ساز است و همه جا- حتی در مزرعه ها- کار گذاشته می شود. مین ها با سیستم خیلی ساده ای کار می کنند و مواد منفجره خیلی کمی هم در آنها قرار می گیرد. وقتی برای اولین بار این مین ها را دیدم ترسیدم ولی پس از این که در چنین شرایطی قرار می گیری، بعد از مدتی خطر برایت عادی می شود. سال گذشته یکی از مرگبارترین سال ها برای نیروهای حاضر در افغانستان بود و یکی از دلایل آن هم، همین مین های دست ساز است. عکاس ها هم تلفات زیادی دادند. در سال گذشته 3 عکاس روی مین رفتند که یکی از آنها پایش از مچ قطع شد و دو نفر دیگر هم هر دو پایشان قطع شد.


More | مصاحبه ها | Comments‍ (1) | Written by : site manager | Date : 20 May 2011

یازدهمین دوسالانه عکس

More | مصاحبه ها | Comments‍ (0) | Written by : site manager | Date : 16 Jan 2009

عکاسی حج


A sea of Muslims circle seven times around the Ka'baa which Muslims
believe was built by Prophet Abraham and his son Ismael, at the Grand
Mosque, Islam's holiest shrine in Mecca, Saudi Arabia on December 9,
2008. More than two million Muslims head to the holy city of Mecca to
make the annual Hajj pilgrimage. (UPI Photo/Mohammad Kheirkhah)



چند سالی است که عکاسان ایرانی آژانس های خارجی برای پوشش مراسم حج به عربستان اعزام می شوند. امسال هم عکاس جوان یونایتدپرس محمد خیرخواه مشرف به حج شد. عکس های خیرخواه

 - خبرگزاری فارس هم در طول ماه گذشته با عکاسان حج مصاحبه هایی داشته است:



بهروز مهری
حسن سربخشیان
مهدی گل محمدی
مجید ناگهی
رسول اولیازاده

 - حرفه‌ای بودن یعنی تعادل

More | مصاحبه ها | Comments‍ (0) | Written by : site manager | Date : 13 Dec 2008