جایزه ی مستقل عکاسی مستند شید




لینک نوشته در روزنامه بهار 


جایزه ی مستقل عکس شید سومین سال خود را با اعلام عکاس برتر مستند سال 2012 نیز پشت سر گذاشت. ابوالفضل نسایی با مجموعه ی دردناک اما عالی خود "بابا اسید ریخت" توانست تندیس زیبای شید را از آن خود کند. او  داستان تلخ یک اسیدپاشی را با روایت و بیانی زیبا به ما نشان داد. داستان زنی – سمیه مهری -  که به همراه دخترش در روستایی در نزدیکی شهر بم قربانی این خشونت وحشیانه شده اند, داستان یک زندگی سوخته. اسید پاسخ شوهرش به تقاضای طلاق او بود و دخترش رعنا نیز در این  خشونت قربانی شد. نسایی با داستان خود رنج کشیدن انسان ها را در قلب ما نشاند, دیدن رنج انسان ها دردناک است اما عکاس مستند, خود رنجی چند برابر را تجربه می کند تا بتواند آن را به مخاطب خود منتقل کند. او با عکس هایش ما را در دردی جانکاه شریک کرد. نسایی توانست در رقابتی نزدیک با 5 کاندیدای دیگر جایزه, فرانک رضایی, محمدرضا سلطانی, جلال شمس آذران, سید مدیار شجاعی فر و آذین حقیقی برنده امسال این جایزه ی معتبر شود.
عکاسی مستند ایران در چند سال اخیر جهش بسیار خوب و عمیقی داشته و عکاسان ایرانی, زبان داستان سرایی با عکس را تجربه می کنند و هر سال زوایای مختلفی از زندگی آدم ها را بهتر از قبل می بینند و به تصویر می کشند.
جایزه ی عکس مستند شید که با کوشش وبسایت تخصصی عکس آنلاین و مدیر آن روشن نوروزی با استقلال کامل برگزار می شود یکی از پایه های اصلی این پیشرفت است. اتفاقی که در شید می افتد بسیار ساده است. هر سال دبیر و داورانی از ایران و خارج از ایران مجموعه های عکاسان مستند را به داوری می نشینند که در این مسند تجربه و آگاهی خوبی دارند, داورانی که بدون هیچ چشم داشتی شید را یاری می کنند تا عکاسان ایرانی داستان زندگی مردم کشورشان را بهتر و بهتر ببینند و نشان دهند. هر سال تیم اجرایی جوان و حرفه ای شید این اتفاق ساده را با پذیرایی ساده تر خود از عکاسان مستند به انجام می رساند و مدرسان و عکاسان حرفه ای در کارگاه های آموزشی آن چه را خود می دانند به جوان تر ها نیز می گویند.
 این اتفاق ساده بر خلاف بیشتر مسابقات و جوایز عکاسی دولتی است که تنها با هدف جمع آوری عکس عکاسان برای آرشیوآن سازمان و یا صرف بودجه ی پایان سال انجام می شود و هدفی جز یک مسابقه و آمدن در لا به لای خبرهای فرهنگی خبرگزاری ها و روزنامه هاست ندارد. و در این میان تعداد مشخصی داور که ما سال هاست آن را تیم ملی داوری می نامیم قضاوت می کنند, قضاوتی که با دخالت و مصلحت انجام می شود و سفره ای نیز پهن است برای تقسیم بودجه هایی که باید به نحوی در زمینه ی مثلا فرهنگی صرف شوند       
اما شید داستان دیگری دارد که با بی پولی بر استقلال و حرفه ای بودنش می نازد و پیش می رود.  جایزه ی شید که هر سال تنها به یک عکاس داده می شود هدفی ورای مسایل مالی دارد و آن رشد و در مرحله ی بعد آموزش عکاسی مستند به عکاسانی است که می خواهند داستان زندگی من و تو را با عکس بنگارند. همان طور که امسال داستان یک زندگی اسیدی سوخته را, داستان زندگی زنان بیمار مواد مخدر را, داستان بازمانده گان یک زلزله در آذربایجان را به ما نشان دادند. عکاسی مستند ایران داستان های ناگفته ی زیادی از زندگی مردمان این مرز و بوم را می تواند به تصویر بکشد


عکس بالا از مجموعه ی "بابا اسید ریخت" ابوالفضل نسایی






More | نوشته ها | Comments‍ (0) | Written by : site manager | Date : 21 Jan 2013

گفت و گویی درباره عکاسی مطبوعاتی



گفت و گوی زیر که نتیجه ی زحمت محمدرضا مقدسیان است بیش از یک سال پیش انجام شده که به نظر من بحث مفیدی است که ادیت بسیار خوب آقای مقدسیان و به چالش کشیدن مباحث در سوال هایش در پیشرفت مصاحبه نقش مهمی داشته است. این گفت و گو را از وبسایت آفیش در این جا می گذارم که در یکی دو مورد متن را تصحیح کرده ام



محمدرضا مقدسیان
بهروز مهری عکاسی ار از سال 67 آغا زکرد و پس از سه سال وارد دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران شد تا عکاسی را با جدیت بیشتری و بصورت اکادمیک پی بگیرد. در میانه راه تحصیل در دانشگاه بود که با کاوه گلستان آشنا شد .این بهانه ای بود تا با تمرکز بیشتری روی عکاسی مستند کار کند.او سال ها در مطبوعات داخلی اعم از همشهری، جامعه، زن،سرمایه ، اخبار فعال بود تا اینکه در سال 77 تصمیم گرفت کارش با خبرگزاری های خارجی را در راس فعالیت هایش قرار دهد و دیگر به طور جدی در مطبوعات داخل فعال نبود.او این روزها با خبرگزاری فرانسه به عنوان عکاس همکاری می کند.اشنایی او با فضای عکاسی مطبوعاتی در سطح بین المللی و تجربه کار کردنش یا آژانس های معتبر عکاسی دنیا را بهترین بهانه دیدیم برای برگزاری گپ و گفتی با او در مورد فتوژونالیسم با هدف رسیدن به تعریف درستی از آن و البته روشن شدن وضعیت فعلی آن در سطح جهان.ترتیب دادن این گفتگو با همکاری و همدلی دوست خوبم سید موسی هاشم زاده دست داد و او بود که مسبب دوستی تازه من با بهروز مهری بود.بهروز مهری از سختی های کار عکاسی خبری در ایران می گوید و اینکه عکاسان ایرانی بدلیل دشواری اخذ ویزا حتی از کشور های منطقه امکان حضور سریع در دل وقایع مهم خبری را ندارند واینکه نگاه سنتی عکاسان خبری ایرانی باعث شده تا به دشواری در دل عکاسان بزرگ خبری جا بازکنند و از رشد وحشتناک تکنولوژی و اینکه اگر دست در کار نشویم عکاسی خبری دیگر محلی از اعراب نخواهد داشت و ...می گوید که در ادامه می خوانید.

در تعاریف رایج فتوژورنالیسم را معادل عکاسی خبری می دانند آیا شما قایل به این تعریف هستید؟
فتوژورنالیسم رو همان عکاسی مطبوعاتی تعریف می کنند.عکاسی مطبوعاتی یک تعریف بسیطی دارد.حتی عکس طبیعت هم می تواند عکس مطبوعاتی باشد و یا عکاسی علمی ، عکاسی پرتره یا عکاسی مد اگر در نشریه ای استفاده شوند جز عکاسی مطبوعاتی تلقی می شوند. پس هر عکسی که در نشریه ای به چاپ برسد عکس مطبوعاتی اتلاق می شود.ولی عکس خبری زیر مجموعه ای از عکاسی مطبوعاتی یا همان فتوژورنالیسم است.
عده ای قایل به این تعریف هستند که فتوژورنالیم به نقش بیان کننده عکس در مطبوعات اشاره دارد و اینکه عکس بتواند در جایگاه مقاله و گزارش قرار بگیرد و یک موضوع را منتقل کند.
بله ولی شما ممکن است مورد قله دماوند یک مقاله ای نوشته باشید و عکسی از این قله را در کنار آن قرار دهید این عکس به ذات مطبوعاتی نبوده ولی در این جا کارکرد مطبوعاتی پیدا کرده است.
در این وضعیت عکس نیاز به توضیحی در کنار خودش دارد تا ماهیت مطبوعاتی پیدا کند یا نه ذاتا گویا است و مطبوعاتی تلقی می شود؟ساده تر اینکه آیا این عکس می تواند به تنهایی مفاهیم درونی مقاله را مطرح کند؟
نه لزوما ماهیت مطبوعاتی ندارد
اگر برای نمونه دواگر عکسی از ملاقات دو شخصیت سیاسی داشته باشیم و در آن میان رفتار یا فرم چهره یکی از آنها گویای تمام تحلیل های پشت آن دیدار باشد از حیث مطبوعاتی اصیل تر نیست ؟
این نمونه ای که شما مطرح کردید در شاخه عکاسی خبری قرار می گیرد که زیر مجموعه عکاسی مطبوعات است.عکس مطبوعاتی یعنی عکسی که در مطبوعات استفاده شده است.مثلا در مورد عکاسی علمی اگر یک عمل جراحی برای اولین بار استفاده شود یا اختراعی علمی در حد نانو انجام شود از آن دستاورد علمی عکس تهیه می شود که عکس علمی نام می گیرد ولی همان عکس برای خبر رسانی در مورد این اتفاق تازه استفاده می شود و عکس خبری نام می گیرد.
پس این عکس علمی در ذات خودش یک خصوصیتی داشته که از باقی عکس های علمی جدایش می کرده و برای آن اهمیت خبری ایجاد ایجاد کرده است.
بله دقیقا مثلا عکسی که از ویروس ایکولای منتشر شد که این اواخر در اروپا آلودگی ایجاد کرد یک عکس علمی است ولی ماهیتا جذابیت خبری دارد و ذهن کنجکاو مخاطب را ارضا می کند.اساسا مرز بسیار باریکی بین عکس مطبوعاتی و عکس خبری وجود دارد.مثلا در مورد پرتره شما ممکن است در یک کنفرانس خبری یا یک نشست بین المللی یا در حین یک اتفاق از یک شخصیتی عکس پرتره بگیرید که ماهیت یک اتفاق حول و حوش آن شخص رو هم داشته باشد که می شود پرتره خبری ولی ممکن است با یک شخصیتی مصاحبه تهیه کنید  ولی یکی از عکس های خوبش را که پیشتر تهیه شده بوده استفاده کنید که ماهیت خبری ندارد، ولی در کنار مصاحبه شما ماهیت مطبوعاتی پیدا می کند.یا اگر از یک مجسمه عکس بگیرید یک عکس عادی که می تواند مطبوعاتی باشد دارید ولی اگر از پایه مجسمه ای که حالا نیست عکس بگیرید می شود عکس خبری چرا که نبود مجسمه خودش خبر است.
پس هر عکسی می تواند مطبوعاتی باشد ولی لزوما هر عکسی عکس خبری نیست
دقیقا
نسبت زمان و مکان و البته تاریخ مصرف دار بودن یا نبودن عکس خبری با اصالت عکس خبری چیست؟ اصولا لزومی دارد که یک عکس خبری خوب در سال های آتی هم عکسی گویا و اصیل باشد یا نه عکس های خبری هم مثل روزنامه ها از تولد تا مرگ هر فریم زمان کوتاهی را طی می کنند؟
بستگی به جنس اتفاق خبری دارد و اهمیت آن قاعدتا هرچه اتفاق مهم تر باشد عکس ماندگار تر میشود به شرطی که عکس خوبی هم باشد.حتی اگر از یک اتفاق خیلی مهم عکس خوبی نگیریم طبیعتا عکس ماندگار نمی شود.گاهی اوقات پیش می آید که ما از یک اتفاق مهم و امکان خوب عکس گرفتن را نمی یابیم و یا گاهی تنها عکس موجود از یک اتفاق مهم یک عکس معمولی یا بد است ولی چون تنها سند موجود است پس ماندگار می شود.
مثل بسیاری از اتفاقات بزرگی که این روزها عکاسان آماتور ثبت و ضبط می کنند و البته سر و صدای زیادی هم ایجاد می کند
دقیقا بسیاری از اتفاقات لحظه ای را عکاسان آماتور ثبت  می کنند چرا که لزوما در ان لحظه عکاس خبری حرفه حاضر نیست.در این شرایط یک عکاس آماتور که اتفاقا دوربین هم همراه داشته از آن اتفاق عکس می گیرد و خب عکس او به تاریخ عکاسی خبری اضافه می کند.
حالااگر آن اتفاقات را حذف بکنیم باز ان عکس به لحاظ آرتیستیک ارزشی خواهد داشت؟
نمی توانیم صد در صد اعلام نظر کرد ضمن اینکه گاهی ممکن است عکاسان آماتور خبری عکس هایی بگیرند که به لخاظ فن عکاسی هم خیلی خوب باشد هم از نظر کادر بندی و هم ترکیب بندی رنگ و نور... به ظن من نمی توان اینطور قضاوت کرد یک عکس خبری می تواند در کنار ارزش خبری خودش ارزش هنری هم داشته باشد و البته ممکن است که اینطور نباشد و عکس تنها به دلیل اهمیت سوژه اش شهره شود.در مورد باقی شاخه های عکاسی هم این داستان صادق است شما ممکن است به یک نمایشگاه عکس بروید که هنرمندی با ایده ها و نگاهی خاص برگزارش کرده و البته در نگاه نخست ردپایی از ترکیب بندی های آنچنانی و یا کادر بندی های اهورایی نبینید ولی آن مفهومی که از طریق عکس منتقل می شود اصالت دارد و و شما را جذب می کند.
پس تفاوت عکاس خبری حرفه ای و آماتور در چیست؟
عکاس آماتور یک اتفاق را ثبت می کند ولی این روند توالی پیدا نمی کند پس واقعا روش عملکردش اتفاقی است ولی عکاس حرفه ای این اتفاق را دنبال می کند بسطش می دهد تکرارش می کند و روی موج آن سوار می شود تا نتیجه بگیرد.مثلا اگر از یک انفجار تروریستی عکس گرفته در روزهای بعد یا حتی سال های بعد سراغ بازماندگان می رود و یا عواقب آن را به تصویر می کشد.برای نمونه در مورد جنگ های مهم تاریخ ما هنوز عکس های مستندی داریم در مورد جنگ ویتنام یا جنگ ایران و عراق که تهیه می شود و نشر داده می شود.این عکس ها به عواقب جنگ و اتفاقات پس از آن می پردازد.

کمی هم به ارتباط عکس با مخاطب بپردازیم. قطعا هر عکسی قبل از اینکه به گروه خاصی از عکاسی تعلق داشته باشد باید مخاطبش را یشناسد.قایل به این هستید که در دوره حاضر زبان ارتباطی آدم ها زبان تصویر شده است و این تصاویر است که در دنیا حکومت می کند؟
دقیقا بیشتر هم به دلیل همه گیر شدن فضای مجازی و ارتباط مردم با آن است .این امر باعث شده تا بیان با ابزار تصویر بیشترو بیشتر همه گیر شود.
در اتفاقاتی که این اواخر در خاورمیانه و شمال افریقا افتاد همان تئوری که قرن حاضر قرن تصویری سخن گفتن است اثبات شد چرا که همین مردم عادی بودند که عکس ها و فیلم های خبری را به دنیا مخابره کردند و همه چیز از همان جا شروع شد.به نظر می رسد سواد بصری مردم آن قدر بالا رفته که می توانند با تصاویر سخن بگویند و اخبار را منتقل کنند.در این  میان عکاسی خبری حرفه ای چطور می خواهد سری در سرها در بیاورد و همچنان جایگاه اختصاصی خودش را حفظ کند؟
عکسی که توسط عکاس خبری حرفه ای ثبت می شود با عکسی که توسط یک شهروند خبرنگار گرفته شده فرق می کند چرا که عکاس حرفه ای نگاهی دارد تصویر و ماهیتش را خوب می شناسد و می داند که چه هدفی را دنبال می کند ولی شهروند خبرنگار صرفا هدف ثبت لحظه را دنبال می کند.پس کیفیت کار قابل قیاس نیست. ولی در جایی که عکاس حرفه ای حاضر نبوده و تنها عکس موجود عکس شهروند خبرنگار است این عکس ها ماهیت سند پیدا می کنند.در مجموع فکر می کنم هر کدام از این دو دسته کار خودشان را می کنند و را ه خودشان را می روند.حتی ممکن است این روند باعث شود که عکاسان خبری حرفه ای تحلیلی تر و با عمق بیشتری کار کنند تا تمایز بیشتری در کارشان نسبت به عکاسان آماتور دیده شود.
مسئله اصالت و درستی خبر کجای کار قرار می گیرد؟ تعهدات حرفه ای و اخلاقی که عکاس حرفه ای با ان آشنا است و آماتور ها خود اگاه یا نا خودآگاه به ان پایبند نیستند را چطور باید در نظر داشت؟
دقیقا نکته این است که اثبات اصالت عکسی که شهروند خبرنگار ارسال کرده یا در فیس بوک یا یو تیوب نمایش داده  از حیث اصول اخلاقی و حرفه ای و صحت و سقم قابل اتکای صد در صدی نیست.عکاس حرفه ای عکسی که به اتفاق سال قبل یا ده روز پیش اختصاص داشته را به جای عکس امروزی ارائه نمی کند.این خودش می تواند آسیب باشد و خب در ثبت تاریخی یک اتفاق خلل ایجاد می کند چرا که احساسات گرایی و سلایق و گرایشات غیر مرتبط با حرفه ای گریهای مطبوعاتی دخیل می شود. به نظر من این دو جریان در حال حاضر کار خودشان را می کنند.نمی توانم بگویم صدر در صد مفید است یا نیست ولی مطمئنا بی آسیب نیست.این شرایط می تواند وضعیتی را ایجاد کند که حتی عکاس جرات بیرون آوردن دوربین در سطح شهر را نداشته باشد چرا که عکس العمل منفی از سوی مردم می بیند حال به دلیل غیر حرفه برخورد کردن برخی عکاسان آماتور یا بی اخلاقی حرفه ای دسته از عکاسان حرفه ای مثلا عکاسی که عکس خبری می گیرد ولی آن عکس سر از جای دیگری در می آورد.به هرحال پزشکان هم همگی تعهد نامه اخلاقی پزشکی را قبول می کنند و سوگند یاد می کنند ولی داریم پزشکانی که بی اخلاقی می کنند و یا حتی مریض را به خاطر نداشتن پول درمان نمی کنند تا بمیرد یا حتی دکتر هایی که در تاریخ شکنجه گر بوده اند ولی در کنار آن اکثریت پزشکان را داریم که متعهدند و به درستی و طبق اصول اخلاقی کار می کنند.در مجموع مطلق نمی توان به این موضوع نگاه کرد.
این مسئله در مورد خود عکاسان حرفه ای هم صادق است
بله حتی ممکن است من به عنوان یک عکاس خبری برای یک رسانه بین المللی عکسی گرفته باشم وتوضیح عکس هم گویای اتفاق درون عکس باشد ولی این عکس سر از جایی در بیاورد که بی ربط به کلیت آن است و حتی مورد سو استفاده قرار بگیرد که خوب این دیگر دست تو نیست.این هم باز باعث بی اعتمادی می شود.
با این اوصاف و با توجه به همه گیر شدن فیس بوک و یو تیوب از طرفی و رشد تکنولوژی های تلفن همراه و دوربین های خانگی برای فیلم برداری و در ادامه رسیدن به این نقطه که با ویدئو ارتباط برقرار کردن به جای تک فریم عکس به نحوی که حتی وقابع خبری هم در قالب ویدئو عرضه می شود ونه لزوما عکس ، فکر می کنی عکاسی خبری چطور می تواند راه خودش را ادامه دهد؟ اساسا ارتباطی میان این دو می بینید؟
من معتقدم این مسئله باعث کمتر شدن تمایل به عکس دیدن می شود چرا که مردم دوست دارند همه چیز را جامع و کامل بینند.پس ترجیح می دهند یک اتفاق را از رسانه های تصویری همراه با توضیحات جامع دنبال کنند در قالب مجموعه ای از مدیا های مختلف اعم از عکس، فیلم، متن و ... . پس این سبک را ترجیح می دهند چون راحت ترند.این بر می گردد به عطش مخاطب به دریافت اطلاعات بیشتر و نه لزوما عمیق تر شدن در موضوعات. بنابراین وقتی مالتی مدیا وارد کارزار می شود باید آن را پذیرفت ولی با درایت باید کمک کرد تا مسیر درستی را طی کند و باعث سطحی نگری نشود.
پس به نظر می رسد که رشد تکنولوژی و به تبع آن بالا رفتن سرعت در کار رسانه و البته رشد محصولات ویدئویی عکاسی خبری با معنای فعلی اش و وزن عکس خبری را دچار علامت سوال کرده است.
همین طور است.ولی سهم مجلات برای انتشار این طور عکس ها بسیار زیاد است.در دنیا تقاضا برای عکس سیاه و سفید خیلی کم است چرا که می گویند مردم پول بایت این عکس ها نمی دهند.البته مجلات تخصصی در این زمینه داریم ولی سهم اندکی از کل را شامل می شود. به هرحال بازگشت اقتصادی هم برای رسانه های مختلف اساس کار است پس به دنبال خواست مخاطب می روند.به هر طریق فکر می کنم عکاسی خبری مثل 40 سال پیش نمی تواند تاثیر گذار باشد و مثلا یک عکس از یک اتفاق نمی تواند تاثیری که یک عکس از جنگ ویتنام براذهان عمومی می گذارد را ایجاد کند.تنها کسانی که می توانند گره کار را باز کنند خود عکاسان و نشریات هستند.
 عکاسی مطبوعاتی و به طور خاص تر عکس خبری در مطبوعات و خبرگزاری های کشور های توسعه یافته چه جایگاهی دارد؟ اصولا در جامعه مطبوعاتی آنها هنوز کلنجار رفتن برای استفاده درست از عکس و ارزش قایل شدن برای تصویر در حوزه خبر رسانی وجود دارد؟
در مطبوعات کشورهای پیشرفته عکی در مطبوعات وزن اساسی دارد و اصولا نمی توان میان ارزش متن وعکس و برتری یکی بر دیگری اعلام نظر کرد.حتی در روزنامه های کشورهای عربی منطقه یا حتی هند و پاکستان جایگاه عکس مطبوعاتی و البته عکس خبری به خوبی جا افتاده است.این مسئله که از عکس کم کنیم و به متن اضافه کنیم منسوخ شده است در ایران اما داستان طور دیگری است و متن بر عکس برتری دارد و در جاهایی حاضر نیستند از یک مطلب بگذرند تا برای مطلب اصلی شان عکس خوبی استفاده کنند.در مطبوعات ما عکس برای پر کردن فضاهای خالی میان متن استفاده می شود.کراپ کردن (اصلاح قاب بندی) ایرادی ندارد ولی به شرطی که ماهیت عکس تغییر نکند که می کند.
خب شاید این مسئله عمیق تر از این موضوعات باشد و برگردد به پذیرش یا عدم پذیرش مطبوعات و رسانه ها به عنوان یکی از ارکان اصلی زندگی مدرن در جامعه ایرانی.
اصولا چیزی تحت عنوان قدرت رسانه در ایران تعریف نشده است.در کشورهای توسعه یافته عکس ها و مطبوعات جریان سازی می کنند یک عکس سرنوشت سربازان آمریکا در عراق یا افغانستان را تغییر می دهد یا مثلا اگر عکسی از یک سرباز امریکایی که جنازه اش توسط مردم سومالی روی زمین کشیده می شود منتشر می شود آمریکا نیروهایش را از ان منطقه بیرون می کشد.پس رسانه تاثیر گذار است چون قدرت دارد.ولی در ایران اینطور نیست.یکی از اصلی ترین دلایلش هم این است که ارباب مطبوعات و مدیران مطبوعاتی نیستند و بیشتر سیاسی اند.مثلا نماینده مجلس می اید روزنامه تاسیس می کند تا حرف سیاسی خودش را بزند.طبیعتا اطلاعاتش در حد یک روزنامه نگار حرفه ای نیست.از طرفی هم نوع نگاه به عکس درایران به نوعی سرشار از منفی نگری است.نشریات ترجیح می دهند عکس کار نکنند یا اگر هم کار می کنند از عکس های خنثی و محافظهکارانه بهره ببرند.من یک نمونه را یادآوری می کنم بعد از فوت امام خمینی عکسی از مراسم تشییع منتشر شده که در آن بدلیل احساسات شدید مردم و دست به دست شدن پیکر اما قسمتی از بدن امام نمایان بود.این عکس در داخل جمع آوری شد و اجازه انتشار نیافت چرا که دوستان بر این عقیده بودن که توهین آمیز است.کاوه کلستان می گفت که یک فریم از این عکس به طریقی از کشور خارج شد و در نشریات آن طرف کار شد وقتی این تصویر را به سید احمد خمینی نشان دادند توصیف جالبی کرده بود و آن اینکه انگار مسیح را تشییع می کنند.ایشان به عکس مثبت نگاه کردند.من معتقدم عکسهای خوب به خاطر اشخاص دیگری خوب شدند تا خود عکاس برای اینکه آن آدم امکان عکس گرفتن تو را فراهم کرده و اجازه این کار را داده و یا اینکه آن آدم به عکس مثبت نگاه می کرده است.برای نمونه تصور کنید یک نفر ترور شده و شما در محا حاضرید اگر از او در آن لحظه عکس بگیرید این عگس بسیار ماندگار می شود ولی در آن لحظه اگر اشخاص حاضر در محل یا ماموران انتظامی و یا اقوام اجازه این کار را ندهند دیگر عکس خوبی در کار نیست.پس یک سند تاریخی از میان می رود یا حفظ می شود.


More | مصاحبه ها | Comments‍ (0) | Written by : site manager | Date : 05 Jan 2013

فرزانه و نیوشا - 10 سال پیش در چنین روزی


این عکس رو دقیقا 10 سال پیش در همین روز گرفتم. فرزانه و نیوشا که هر دو برای روزنامه هایی که بسته شدند کار می کردند در یکی از میتینگ های تبلیغاتی زنان در حمایت از خاتمی برای دور دوم ریاست جمهوری در تهران    
More | عکاسان | Comments‍ (0) | Written by : site manager | Date : 31 May 2012

صبحانه با طعم خون


سر ساعت به دفتر می رسم. وقتی شیفت صبح کار می کنم باید ساعت ۹ صبح سرویس عکس دفتر خاورمیانه را باز کنم و اوپنر سرویس را برای دفاتر منطقه های دیگر و مدیریت عکس در پاریس بفرستم و بعد سریع برنامه ی روزانه ی عکس کشورهای منطقه را برای همه ی سرویس های خبرگزاری بفرستم. امروز هم مثل هر روز سوریه در بالای لیست قرار دارد و چون هیچ وقت نمی دانیم که از سوریه عکس یا تصویر گرفته شده از ویدیو خواهیم داشت یا نه جلوی سوریه می نویسم  ''در صورت امکان''. امروز غیر ازسوریه واکنش ها و رویدادهای بعد از انتخابات مصر هم در لیست است
صفحه ی دریافت عکس ها را بازمی کنم که معمولا اول صبح خالی از عکس است اما حدود ۲۵ عکس از لیبی، جشنواره ی فیلم مصر و تظاهرات مختلف در شهرهای سوریه که توسط مخالفان برای خبرگزاری ها ارسال می شود  شروع شلوغی است
 چایی می ریزم تا با شکلات، صبحانه ام را جور کند و بعد جلوی کامپیوتر می نشینم ایمیل ها را چک می کنم و ایمیلی در مورد سوریه خبر از کشته شدن حدود صد نفر در بمباران دیشب روستای هوله دراستان حمس رامی دهد. اخبار غیر رسمی معمولا درست است. بلافاصله صفحه خبرهای خودمان را بازمی کنم و خبر فوری که چند دقیقه پیش فرستاده شده را می بینم. خبر بدی است. بیش از ۲۵ کودک در بین کشته شده ها هستند
لینک ویدیو هایی را که از سوریه برایمان ایمیل شده را باز می کنم. به خودم می گویم امروز هم صبحانه با طعم خون دارم. از این صبحانه ها درچند ماه گذشته زیاد خورده ام و همه مربوط به انفجار ها یا بمباران ها در سوریه بوده است. یکی از همکارانم از سرویس انگلیسی بلند می گوید ''وحشتناکه'' و من می دانم منظورش چیست
در حالی که چایی را مزمزه می کنم به مغز از هم پاشیده یک بچه نگاه می کنم، به ویدیویی نگاه می کنم که اجساد خونین را دریک وانت می گذارند. مردی که در اتاقی پر از اجساد بچه ها ان ها را یکی یکی رو به دوربین بلند می کند و نشان می دهد. چاییم را نمی توانم بخورم حالم بد می شود. اما باید چند فریم از این ویدیو را بگیرم و روی خط بفرستم. مجبورم بارها این ویدیوها راببینم تا تصویر مناسب را بگیرم. امروز هم صبحانه ام طعم خون می دهد
 ادیتورهای عکس بیشتر از عکاس ها صحنه های خشن و دردناک می بینند، تقریبا هر روز و این تکرار دیدن و ویرایش تصاویر خون و جسد و شکنجه کار سختی است. روح انسان را زخم می کند اما از طرفی باید حواست باشد تا حس انسانی و درکت ازظلم و جنایت ازبین نرود. تمام این ها برای اطلاع رسانی به دنیا است، اگرچه سیاست مدارها و سران کشورهای قدرت مند تنها کاری که می کنند محکوم کردن است و بعد دوباره می نشینند پای مذاکرات سیاسی تا ببینند که ایا ادامه این کشتار به نفع ان هاست و یا نه و منافع ان ها چه خواهد بود و گاهی ماه ها طول می کشد تا وارد عمل شوند و جلو کشتار را بگیرند، همان طور که درجنگ بوسنی نشستند و تنها نظاره گر کشتار مردم بی گناه بودند و همان طور که چشم هایشان را بر ان چه در بحرین می گذرد بسته اند و حالا حکایت سوریه است
اما خبرگزاری ها هم چنان جنایات بشری را به مردم دنیا نشان می دهند، حتی اگر مردمی که در کشور خود راحت زندگی می کنند دوست نداشته باشند تا فرزند خردسالشان چنین تصاویر دلخراشی را در روزنامه ها و رسانه ها ببیند
 دیدن تل کودکان غرقه به خون سخت است اما باید دید و هم چنان باید نشان داد
More | نوشته ها | Comments‍ (1) | Written by : site manager | Date : 26 May 2012

عکاسی چه زیباست



بر روی خاک راه می روی, مراقبی تا پا جای پای سرباز جلویی بگذاری تا با مین های دست ساز به هوا نروی. از دیوارهای بلند مزارع انگور می پری, آن هم با سنگینی جلیقه ی ضدگلوله, با سنگینی تمرکز برای پرهیز از خطر, اگر چه همه اش خطر است
از نهرها که رد می شوی تا زانو در گل فرو رفته ای. حواست به علامت فرمانده ی دسته باشد تا توقف کنی, به زانو بنشینی و سنگر بگیری ویا بدوی. در تمام این لحظات عکس هم می گیری, اصلا برای همین این جا هستی, تا خاک سراپایت را بگیرد و در سرمای زمستان خیس عرق شوی
 افغانستان سرزمین خاک و آتش است. سال هاست که همین خاک است و سال هاست که سربازان خارجی در این خاک می غلطند بعد هم ترکش می کنند تا داستان از نو آغاز شود
نگاه سربازی که از پشت دیوار کوتاه مزرعه ی پیرمرد روستایی, مراقب مزارع روبه روست. خاک بر صورتش نشسته. باید منتظر بمانی شاید تیراندازی شود. به راهت ادامه می دهی تا سنگر بعدی, دیوار بعدی یا نهر بعدی. به کمپ رسیده ای اما دسته دوباره باید برای گشت بعدی بیرون برود. سرباز سیگاری روشن می کند و خسته و خاک آلود دراز می کشد تا دوباره همین داستان تکرار شود
زره پوش از کمپ بیرون می رود. دختربچه ی افغانی به سمت جاده می دود تا زره پوش را که به رنگ خاک است ببیند, با سربازی در بالای آن با هیبتی عجیب – اما جذاب برای دختربچه – و صورتی که آن را با دستمال پوشانده از دست این خاک,   با دو دستش محکم تیربار را گرفته. از شیشه ی دو جداره ی ضد گلوله ی کثیف و خاک گرفته ی زره پوش می بینی و او تنها می دود تا برای سربازی که آن بالا صورتش را پوشانده و عینک بزرگی بر چشم دارد و کلاه خودی هم بر سر, دست تکان دهد و دوباره به خانه اش که پر است از خاک بازگردد
پسربچه ی افغان با لبخندی بر لب پیراهنش را بالا می زند تا جای بخیه های روی شکمش را نشان دهد. او زنده است, نمی دانم چه قدر این را می فهمد. دو ماه قبل این را فهمید, زمانی که شکمش با انفجار مین دست ساز باز شد و سرخی همه جا را گرفت. اما الان لبخند می زند
این جا همه چیز خاکستری است و بعد آبی که تنها رنگی است که وقتی سرت را بالا می گیری می بینی اش. عکس ها هم به رنگ خاک است و آسمان


**********************************



صورت های رنگی تماشاگران, پرچم های یک دست, لباس های خوشگل, زنان زیبا. استادیوم فوتبال پر است از ولوله ی شادی. بوی چمن خیس, موزیک. همه آماده می شوند تا بازی را ببینند. دختر جوان با رژ لب قرمز و صورت زیبایش از عکاسان دلربایی می کند تا عکسش را بگیرند, سرش را چرخی می دهد تا موهایش پخش شوند, بوسه هم می فرستد. همه چیز رنگ است
وارد که می شوی بوی سبز چمن از خود بی خودت می کند, ریه هایت نفس می کشند. همه چیز زیباست. صندلی های رنگی آماده پذیرایی از تماشاگران خوشحال هستند. با صدای سوت هیجان شروع می شود. صدای ضربه به توپ, ولوله ی مردم
نیمه ای تمام شده. روی چمن ها دراز می کشی و چشمانت را می بندی. سبزی چمن را با چشمان بسته بو می کنی وقتی چشمانت را دوباره باز می کنی همه جا آبی است. حالا دیگر بوی رنگ ها هم در هم آمیخته. خاکستری خاک یادت هست؟
هیاهو ادامه دارد و رنگ نیز
بازیکن گل می زند و استادیوم منفجر می شود. او به سمت تو می دود و بر روی زانوهایش روی چمن تازه سر می خورد. دست هایش را گره کرده, با فریادی از ته دل همه را به وجد می آورد. دوستانش همه بر رویش شیرجه می زنند و جشن واره ی شادی را کامل می کنند
 دختربچه همین طور اشک می ریزد. تیمش باخته و حذف شده است. همین سه ساعت قبل تر صورتش را به رنگ پرچم کشورش رنگ کرد, به چیزی جز پیروزی تیمش فکر نمی کرد. اما حالا قطرات اشک در سبز و سرخ صورتش رقصان سر می خورند بر لبان کوچکش. و تو شوری شکست را حس می کنی, عکس می گیری و می چشی
در سویی دیگر مردان شاد و خندان دست بر شانه هم انداخته سرود پیروزی می خوانند. هنوز ایستاده اند تا تو را برای عکسی دیگر اغوا کنند و زنی که  تن نیمه برهنه اش را با پرچم تیمش پوشانده و می خندد. از پیروزی می خندد


این جاهمه چیز سبز است و بعد آبی و بعد همه ی رنگ ها


*****************************************



تو همه ی این رنگ های زیبا را می بینی اما خاکستری ها را هم می بینی. عکاسی چه زیباست





More | نوشته ها | Comments‍ (1) | Written by : site manager | Date : 31 Mar 2012

___ ___ ___ ___